نمایشگر دسته ای مطالب
گزارش نشست تخصصی «نگاهی به تغییر اهداف و رویکردها در ایرانشناسی، از روسیه تزاری به شوروی»
گزارش نشست تخصصی «نگاهی به تغییر اهداف و رویکردها در ایرانشناسی، از روسیه تزاری به شوروی»
گزارش نشست تخصصی «نگاهی به تغییر اهداف و رویکردها در ایرانشناسی، از روسیه تزاری به شوروی»
۲۰/۱۱/۹۸
نشست تخصصی «نگاهی به تغییر اهداف و رویکردها در ایرانشناسی، از روسیه تزاری به شوروی» پانزدهم بهمن ۹۸ با حضور دکتر دنیس ولکوف، برگزیده بخش جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و استاد دانشگاه مدرسه عالی مطالعات اقتصادی مسکو، و دکتر گودرز رشتیانی عضو هیأت علمی گروه تاریخ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار شد.
در ابتدا دکتر رشتیانی ضمن خیر مقدم به حاضرین، نخست به معرفی سوابق و پیشینه علمی دکتر ولکوف پرداخت و در ادارمه گزارشی کوتاه درباره پیشینه ایرانشناسی روسی و پیوندهای تاریخی ایران و روسیه ارائه کرد. وی گفت: پیشینه تلاش روسها برای شناخت ایران بر اساس متون بر جای مانده، به سده پانزدهم میلادی باز میگردد. هنگامی که «آفاناسی نیکیتین»، سیاح و بازرگان روسی با گذر از دریای خزر به ایران وارد شد و تا سواحل خلیج فارس و کرانههای غربی هندوستان را پیمود. سفرنامه افاناش سی امروزه موجود است. دوره صفویان، و به خصوص روزگار فرمانروایی شاه عباس اول، یکی از دورههایی است که روابط ایران و روسیه بر اساس پیوندهای تجاری و بازرگانی بسیار گسترش یافت. ایشان با اشاره به تحولات واپسین سالهای فرمانروایی صفویان و تلاشهای پتر اول برای تسخیر سواحل شمالی ایران، بر این نکته تاکید کرد که از روزگار پتر اول تلاش روسها برای شناخت ایران، وارد مرحله نوینی شد. وی به جریان ایرانشناسی و شرقشناسی روسی در سده نوزدهم میلادی اشاره کرد و گفت: در سده نوزدهم میلادی و با تلاش دولت تزاری روسیه، شرقشناسی توسعه بسیاری یافت. دکتر رشتیانی از شرقشناسان معروفی همچون " واسیلی بارتولد"و "ولادیمیر مینورسکی" نام برد.
دکتر دنیس ولکوف سخنان خود را با یک پرسش آغاز کرد: لفظ شرقشناس چه بازتابی در میان جوامع و مردمان مختلف خواهد داشت؟ ایشان سخن خود را با نشان دادن چند نقاشی از نقاش شرقگرای معروف روسی، واسیلی واسیلیوویچ ورشچگین، ادامه داد و در ادام این پرسش را مطرح کرد که دو اصطلاح شرقشناسی و شرقگرایی چه بازتاب و چه ادراکی در میان مردمان و به ویژه روسهای سده نوزدهم میلادی داشته است؟ آیا نقاشان شرقگرای روسی و همچنین شرقشناسان این دوره همان نگاه کلاسیک و جای افتاده را به شرق داشتند که نزد همگان معمول و شناخته شده بود؟ وی گفت: بحث شرقشناسی و مفاهیم این حرفه بحث ی سیال میباشد و این ویژگی تا به امروز نیز ادامه داشته است. واژه اورینتالیسم و واژه اورینتال امروزه در غرب و جوامع غربی جنبهای منفی پیدا کرده و واژه اورینتالیست نیز چیزی شبیه دشنام شده است. لذا در بسیاری از دانشگاهها و محافل علمی غرب این رشته مطالعاتی دیگر وجود ندارد و تنها در برخی دانشگاهها مانند دانشگاههای کمبریج و آکسفورد که شیوه کلاسیک خود را حفظ کردهاند این رشته مطالعاتی باقی مانده است.
دکتر ولکوف بحث خود را با دستهبندی گروههای عمده شرقشناس روسی در سده نوزدهم میلادی پیش برد. وی گفت: چهرههای معروف و شرقشناس روسی در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی، لاجرم بخشی از گروههای زیر بودند ولی این دستهها و گروهها چنان با یکدیگر ادغام گشته بودند و چنان پیوند در هم تنیدهای با یکدیگر داشتند که عملاً جدا کردن آنان از یکدیگر، کاری دشوار است. این دستههای چهارگانه به شرح زیر است:
- شرقشناسان دانشمند روسی (Scholarship) مانند افرادی چون واسیلی بارتولد. چنین افرادی علیرغم تصریح فعالیتهای علمی خود از عرصه سیاست، هیچگاه از حوزه قدرت و نفوذ سیاسی دور نبودند و در کمیسیونها و نشستهای سیاسی همواره حضور داشتند. البته دولت تزاری روسیه به ماهیت و اهمیت مطالعات شرقشناسی اطمینان کاملی نداشت و تصمیمات سیاسی نهایتاً نه با مشورت دانشمندان شرقشناس بلکه از جانب وزیران حاضر در سنت پترزبورگ اتخاذ میشد که اشراف کاملی به فرهنگ و پیشینه مردمان شرقی نداشتند.
- شرقشناسان نظامی و وابسته به ارتش و تشکیلات نظامی روسی (The military). این شاخه از مطالعات شرقشناسی روسی خصوصاً از سال ۱۸۶۳ م و با اصلاحات تزار الکساندر دوم شروع شد و افراد زیادی در مناصب و مشاغل نظامی به شناخت جوامع و فرهنگ مردمان شرقی میپرداختند. مانند «ولادیمیر کاساگوفسکی» که مدتی در ایران فرماندهی قوای قزاق را بر عهده داشت و یادداشتها و گزارشهای خود را از ایران به تفلیس و سنت پترزبورگ ارسال میکرد. در واقع در ارتش روسیه پس از تأسیس نهاد «ستاد کل آسیایی ارتش» در سال ۱۸۶۳ م. توجه به موضوع شرقشناسی شکل گرفت.
- شرقشناسان وابسته به سرویسهای دیپلماتیک روسی (Diplomatic Services). این چنین شرقشناسانی با حضور در سرویسهای دیپلماتیک روسی به شناخت مردمان بومی سرزمینها آداب آنان و فرهنگهای بومی میپرداختند. مانند حضور ولادیمیر مینورسکی در مقام دیپلمات ساده روس در امر تعیین مرز ایران و عثمانی در اوایل سده بیستم میلادی. وی هنگام حضور در ایران ضمن فعالیت در مقام یک دیپلمات ساده به شناخت فرهنگ و مردمان ایرانی در ایالت کردستان نیز پرداخت. در این دوره دولت روسیه برای دیپلماتهایی که پیشینه علمی نیز داشتند، ارزش و اعتبار بالایی قائل بود و امتیازاتی نیز برای ترفیع رتبه آنان منظور میشد.
-فعالیتهای کلیسای ارتدوکس روسی (The Russian Orthodox Church). در شهر قازان روسیه مؤسسهای وابسته به کلیسای ارتدوکس روسی در سده نوزدهم میلادی تشکیل شده بود که هدف آن شناخت مردمان شرقی و فرهنگهای آنان و تبلیغ علیه اسلام در میان مسلمانان و تبلیغ حقانیت دین مسیحی بود. چنین رویهای در آن دوره در غرب نیز رایج بود.
در ادامه ایشان با اشاره به انقلاب ۱۹۱۷ م گفت: روسیه علیرغم تمامی تحولات و پیامدهایی که به دنبال داشت به معنای واژگونی و دگرگونی کامل نهادها و زیرساختهای روسی نبود. به همین ترتیب جریان شرقشناسی و ایرانشناسی روسی نیز علیرغم حذف جایگاه کلیسای ارتدوکس روسی از دستههای فوق همچنان به فعالیت خود ادامه داد. با این وجود در دوره شوروی شرقشناسی روسی با تحولات عمدهای روبهرو شد. نخست این که شماری از شرقشناسان دوره تزاری پس از انقلاب سال ۱۹۱۷ م روسیه را ترک کردند و از این حیث شکافی در حوزه شرقشناسی روسیه شکل گرفت که با خلاء ناشی از جنگ داخلی این شکاف تشدید شد. همچنین دولت نوین شوروی با شعار ایدئولوژیک خاصی پیش آمده بود که داعیهدار آزادی مردمان شرقی و در واقع پیشبرد جریان «شورویسازی» خاورمیانه و شرق بود. تمامی این موارد به همراه تأسیس شمار زیادی از مراکز مطالعاتی و شرقشناسی در شهرهای عمده شوروی مانند تاشکند تفلیس و کییف باعث شد تا جریان شرقشناسی شوروی وارد چرخه خاصی شود که افت کیفیت و تأکید بر کمیت از نشانههای بارز آن است.
دکتر ولکوف سخنان خود درباره شرقشناسی شوروی را با اشاره به چند تن از شرقشناسان این دوره ادامه داد. در دوره شوروی شاهد حضور برخی شرقشناسان هستیم که بهتر است آنان را شرقشناسان تجربی قلمداد کرد چرا که تحصیلات آکادمیک و علمی چندانی نداشتند و مثلاً اگر درباره فرهنگ و ادبیات ایران پژوهش میکردند به زبان فارسی آشنایی کاملی نداشتند. این گروه از بلشویکها و شرقشناسان جوان تأکید میکردند که هدف از شناخت جوامع شرقی و مردمان بومی شناخت مشکلات فعلی آنان است و لزومی ندارد که زبان و یا پیشینه تاریخی و فرهنگی آنان را دریابیم بلکه هدف از مطالعه این جوامع شناخت وضعیت فعلی آنان است. این گروه از شرقشناسان جوان جهت نشان دادن علاقه خاطر خود به جوامعی چون ایران از القابی چون «ایرانی» و «ایراندوست» استفاده میکردند. مانند «اوسِتروف» که به خود لقب «ایراندوست» داده بود و این لقب را به طور رسمی در نام خود قید میکرد. در سال ۱۹۴۱ م و پس از حمله آلمان به شوروی که منجر به آغاز «جنگ بزرگ میهنی» شد شرقشناسی شوروی به حالت تعلیق درآمد و بسیاری از شرقشناسان پیش کسوت و باسابقه روسی نیز زندانی و یا اعدام شدند.
دکتر ولکوف ضمن پرداختن به تاریخچه شرقشناسی در روسیه و شوروی به تعریف مفاهیم و ارائه چارچوب نظری خود نیز پرداخت. بنا به گفته ایشان مفاهیمی که در سده بیستم میلادی از سوی میشل فوکو مطرح شد تأثیر عمدهای در پیشبرد و تحول علوم انسانی این سده داشت. میشل فوکو افکار و نظامهای فکری را به منزله جعبه ابزاری قلمداد میکرد که میتوان بنا به ضرورتهای مختلف از آنها استفاده کرد. ایشان گفت: فوکو باور دارد که حقیقت امری است که در دورههای تاریخی و از سوی جوامع مختلف به شیوههای مختلفی تعبیر و تفسیر میشود. این دیدگاه ما را به سوی مفهوم گفتمان سوق میدهد. از دیدگاه فوکو اندیشهها و نوآوریهای روشنفکران میتوانند گفتمانها را بشکنند.
دکتر ولکوف با گذر از آرای فوکو به اندیشههای ادوارد سعید و دیدگاههای وی در کتاب شرقشناسی پرداخت. وی ادوارد سعید را از مهمترین اندیشمندان سده بیستم میلادی معرفی کرد و گفت: انتشار کتاب وی با عنوان «شرقشناسی» باعث شد تا وی در زمره اندیشمندان مهم سده بیستم میلادی مانند «ژان پل سارتر» و «سیمون دو بووار: قرار گیرد. همچنین انتشار این کتاب باعث شد تا ادوارد سعید به چهرهای سیاسی مبدل شود. در ادامه ایشان تاکید کرد: انتشار کتاب شرقشناسی سعید نقشی عمده در بسط اندیشههای وی و نقد شرقشناسی غربی داشته است. این کتاب به سرعت به ۳۶ زبان عمده دنیا ترجمه شد. با این حال این کتاب تنها در سال ۲۰۰۶ م و سی سال پس از انتشار اصل کتاب به زبان روسی ترجمه شد. به نظر دکتر ولکوف دلیل توجه اندک جوامع روسی به کتاب ادوارد سعید این بود که در آن دوره بحث شرقشناسی از نگاه نویسنده هنوز در روسیه و شوروی مطرح نبود و سوسیالیسم و کمونیسم در ساختار دولت شوروی منادی آزادی شرق و تمامی ملتهای تحت ستم بود. در واقع بلشویکها قصد داشتند سراسر خاورمیانه را شورویسازی کنند.
دکتر ولکوف در زمینه معرفی نکات مثبت کتاب ادوارد سعید گفت: این کتاب یک حوزه گسترده را در بر گرفته است یعنی ادبیات؛ تاریخ؛ سیاست و غیره. همچنین ادوارد سعید در این کتاب به نقد تلاش شرقشناسان غربی پرداخته است که هدف شرقشناسی اروپایی ساخت دوگانه غرب و شرق و کسب منافع مادی و اقتصادی از دریچه توسعه استعمار و امپریالیسم بوده است. این کتاب در غرب؛ انقلابی در جامعه علمی به وجود آورد یعنی کتاب سعید مطالعات شرقشناسی غربی را زیر سوال برد و شرقشناسان را افرادی معرفی کرد که در خدمت قدرتها و دستگاههای حاکم بودند.
از نگاه دکتر ولکوف نکات مثبت کتاب سعید در واقع نکات منفی این کتاب نیز به شمار میرود. خصوصاً این که ادوارد سعید نه شرقشناس بود و در این کتاب نیز تنها شرقشناسی بریتانیایی، آمریکایی و فرانسوی را نقد کرده بود و گزارشی درباره فعالیت شرقشناسان روسی و آلمانی ارائه نداده بود. از نظر ایشان برداشت ادوارد سعید از آرای فوکو و سارتر بسیار قابل تأمل و بررسی است. همچنین ادوارد سعید نگاهی کلی و همهجانبه به شرق داشته و جزئیات را در نظر نگرفته است.
در ادامه ایشان به شرقشناسی روسی اشاره کرد و گفت: آرای سعید برای شرقشناسان روسی مسئله جدیدی نبود. واسیلی بارتولد در سال ۱۹۰۲ م اشاره کرده بود که شیوه شرقشناسی غربیان عادلانه نیست و روش آنان در زمینه مطالعه شرق توأم با تعصب و غرضورزی است. بارتولد در سخنان خود از شرقی یاد کرده که از سوی غربیان به صورت «مصنوعی» ساخته و پرداخته شده است. تمدن و فرهنگ آسیای میانه و سرزمینهای خاورمیانه بسیار به تمدن غربی و اروپایی شبیه است و این دو حوزه در واقع کنار اروپا در یک ذیل قرار میگیرند، حال آن که آسیای میانه و خاورمیانه در کنار تمدنهایی چون ژاپن و چین که شباهتی به یکدیگر ندارند همگی در یک دسته مورد بررسی قرار میگیرند. دکتر ولکوف در ادامه به آرای برخی اندیشمندان معاصر اشاره کرد، از جمله ادیب خالد که اصولاً شرقشناسی روسی را ذیل شرقشناسی غربی تعریف میکند. به بیان وی شرقشناسی روسی تفاوتی با شرقشناسی اروپایی ندارد و تلاش برای پیچیده کردن این موضوع در واقع نوعی شرقی سازی روسیه است. به نظر دکتر ولکوف چنین نگاهی چندان صحیح نیست و با این که شرقشناسی روسی شباهتهای بسیاری با شرقشناسی اروپایی دارد ولی تفاوتهای بنیادینی نیز در آنها دیده میشود. آقای ولکوف در این زمینه به ضربالمثلی اشاره کرد که روسها در آسیا غربی محسوب میشوند و در اروپا تاتار هستند.
دکتر ولکوف در پایان ضمن معرفی و نشان دادن تصاویر برخی از شرقشناسان معروف روسی مانند کاساگوفسکی، ژوکوفسکی، واسیلی بارتولد و مینورسکی، به ذکر تفاوتها و شباهتهای شرقشناسی روسیه تزاری و روسیه شوروی میپردازد. دکتر ولکوف باور دارد که در دوره روسیه تزاری علیرغم تلاشهای وسیع و علمی شرقشناسانی چون مینورسکی و بارتولد، دولت تزاری اطمینان چندانی به آرا این اندیشمندان نداشت و تصمیمات نهایی از سوی وزیران گرفته میشدند. با این وجود شرقشناسان این دوره تأثیر غیرمستقیمی در زمینه آموزش داشتند و بدین ترتیب بسیاری از افسران نظامی و دیپلماتها تحت تأثیر گفتمان رایجی بودند که از سوی این شرقشناسان ترویج میشد. در دوره شوروی شرقشناسی روسی تحت تأثیر تحولاتی چند قرار میگیرد و علیرغم تأسیس مؤسسات بسیاری برای پیشبرد فعالیتهای شرقشناسی در شهرهای مختلف اتحاد جماهیر شوروی این رشته مطالعاتی کیفیت پیشین خود را از دست میدهد و دچار رکود و افت میشود. با این حال شرقشناسی دوره تزاری و شرقشناسی دوره شوروی، وامدار میراث مشترکی بودند که این حوزه مطالعاتی را از حوزه شرقشناسی اروپایی و غربی متمایز میساخت.