گزارش نشست تخصصی حافظ و هویت ملی

‌۱۸/۱۰/۹۸‌‌‌‌‌

 

از سوی انجمن ایران‌شناسی و با همکاری انجمن علمی دانشجویی ایران‌شناسی دانشگاه تهران؛ نشست تخصصی «حافظ و هویت ملی» با حضور و سخنرانی دکتر اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی، نهم دی‌ماه سال ۱۳۹۸ در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار شد.

این نشست با خواندن یادداشتی با عنوان «حافظ؛ بزرگترین شاعر تاریخ بشر» از مجری برنامه درباره حافظ آغاز شد. سپس آقای دکتر محمود جعفری دهقی، رئیس انجمن ایران‌شناسی پس از خوشامدگویی به حاضران و اشاره به اهداف این انجمن، نشست ادبی درباره حافظ را در راستای پژوهش‌های علمی دانشجویان این رشته برشمرد.

دکتر اصغر دادبه سخن خود را با خواندن غزل «شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی‌بنیاد» آغاز کرد و سپس با بیان اینکه ما ایرانیان به دو جنگ فیزیکی و فرهنگی در چهار سده نخستینِ اسلامی اشتغال داشتیم، منظور زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب از دو قرن سکوت را سکوت در نوشتن دانست. وی افزود انتخاب زبان ما در همین چهار سده انجام شده و به نوشته ریچارد فرای در عصر زرین فرهنگ ایران؛ ایرانیان در سده چهارم هجری، هویت خود را برگزیده‌اند. دکتر دادبه هویت ایرانی را دارای سه ضلع زبان ملی، تاریخ و اساطیر ملی، و حکمت ملی (شامل دین) دانست و گفت شاعران سبک خراسانی همچون فردوسی، اسدی طوسی، فرخی سیستانی، نظامی گنجوی و حتی عنصری و منوچهری، نام ایران را در اشعار خود برده‌اند؛ اما از عطار به بعد، شاعران بزرگ ایران همچون حافظ، حتی اگر نام ایران را در اشعار خود نبرده‌باشند؛ با رونق بخشیدن به حکمت ملی، در راه حفظ هویت ملی ایرانی کوشیده‌اند. فلسفه یونان به ایران وارد شده، اما برای احیای هویت ملی، حکمت اشراقی از سوی شاعران احیا می‌شود. غیبت نام‌واژه ایران در این دوره، دلیل سیاسی دارد، نه آنکه از خاطر رفته باشد. امکان ندارد وطن از یاد بزرگان اندیشه برود. حتی مولوی که می‌گویند عارف جهان‌وطن است، چنین سروده (که به نام شیخ بهایی هم ثبت شده):

این وطن مصر و عراق و شام نیست این وطن شهری است کان را نام نیست

فیلسوفان ایران هم در راه احیای هویت ملی ایرانی کوشیده‌اند. ابن‌سینا به همین انگیزه، به دنبال حکمت مشرقی می‌رود و الاشارات را می‌نویسد و نخستین کسی که حکمت را تئوریزه می‌کند، ابن‌سیناست. فلسفه ارسطویی غایت کارکرد عقل را برهان‌سازی می‌داند. این از سوی ایرانیان پذیرفته می‌شود، اما عقل کامل را عقل شهودی می‌دانستند که برای دستیابی بدان، باید تزکیه کرد. عقلی که در اشعار عارفانه سنایی، مولوی، حافظ و… نکوهیده می‌شود؛ عقل استدلالی است و آنکه ستوده می‌شود، عقل شهودی که همان عقل ایرانی (نوافلاطونی) است. سهروردی پای عرفان را به فلسفه کشید و ابن‌عربی پای فلسفه را به عرفان؛ و سهروردی با واسطه، استاد ابن‌عربی بود.

دکتر دادبه سپس به تفسیر غزل «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد» حافظ پرداخت و تئوری تجلی (استدلال + تزکیه = حقیقت) را مهمترین تئوری در تبیین معرفت دانست. این غزل از معرفت‌شناسی به جهان‌شناسی و سپس انسان‌شناسی می‌رسد و وطن که در نهاد انسان است. افلاطون تافته جدابافته یونان است و در آکادمی، اهل حکمت اشراق، اوستا می‌خواندند. ارسطو می‌گفت زبان عقل باید یکی باشد (ابن‌سینا هم ادامه داد و فلسفه امروز غرب هم همین را می‌گوید. اما فلسفه افلاطونی و نوافلاطونی می‌گوید زبان عقل باید هنری باشد و هنر بیش از یک معنا دارد. غزل‌های حافظ رندانه و ۹۰% آنان دووجهی هستند. مثلاً در بیت

در این خمار، کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم

واژه خمار به پنج معنی حالت مستی، خمار هجران، خمار قبض (در برابر بسط به مفهوم شادی)، خمار اختناق (در برابر آزادی) و خمار ازدست‌دادگی (شامل هر چهار معنی پیشین) می‌تواند باشد.

حالی که در ضمیر من آشوب می‌کند احساس گریه‌آور ازدست‌دادگی است

این زبان که قهرمانش حافظ است؛ همه جای دیوان او، کار خودش را می‌کند و مهرورزی حافظ به ایران، در همه غزل‌ها دیده می‌شود. حافظ ارادت به خیام دارد و جهان او را بازسازی کرده‌است.

قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش ز کاسۀ سر جمشید و بهمن است و قباد

غرض شعر، سخن ناخوانده‌ای است که خواننده باید با همدلی با شاعر بدان برسد (اغراض ثانویه). به‌کار بردن اسطوره‌های ایرانی در برابر اسطوره‌های سامی در خوشبینانه‌ترین حالت، اتفاقی بوده؛ اما به نظر صادق هدایت در نیرنگستان، عمداً انجام شده‌است. در ساقی‌نامه حافظ، عناصر اصلی همان تاریخی و اساطیری ملی یادشده در شاهنامه هستند.

افزون بر همه اینها؛ وقتی شاعری به زبانی شعر گفته، یعنی همه وجود خود را در آن زبان ریخته‌است. وقتی شهریار چهارصد بیت در سوگ تخت جمشید می‌سراید؛ یعنی با وجود زبان مادری‌اش که آذری است، هویت ملی ایرانی دوره هخامنشی را تبیین می‌کند. او در چکامه‌ای خطاب به آذربایجان می‌گوید:

گر بدین منطق، تو را گفتند ایرانی نه ای صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان

بی‌کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو! جان به قربان تو، ای جانانه آذربایجان!

هر انسان سه زبان دارد: زبان مادری، زبان ملی و زبان فرهنگی. حافظ هر سه زبانش فارسی بوده؛ شهریار زبان مادری‌اش آذری و زبانهای ملی و فرهنگی‌اش فارسی؛ و اقبال لاهوری تنها زبان فرهنگی‌اش فارسی؛ و هر سه اشعار ارزشمندی به فارسی و به فرهنگ ایران هدیه کرده‌اند.

دکتر دادبه در بخش پایانی سخنانش، تفالی به دیوان حافظ زد و غزل «دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد» را خواند. در تفسیر این غزل، او «هرچه باد باد!» را نه به مفهوم ولنگاری و بی‌خیالی، که به معنی کم‌آزاری دانست و افزود حکمت عملی ما ریشه در این سو و آن سوی فرهنگ ما (پس و پیش از اسلام) دارد. طبق نص اشعار ما، کم‌آزاری و بی‌آزاری پیش از اسلام و در متون پهلوی و فلسفه یونانی هم هست. قهرمان طرح آن، محمد بن زکریای رازی است و در غزلیات حافظ نیز فراوان به چشم می‌خورد. حکمت نظری ایرانی، حکمت اشراق؛ و حکمت عملی ایرانی، کم‌آزاری است.

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ! که رستگاری جاوید در کم‌آزاری است

چنان بزی که اگر خاک ره شوی، کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد

در بخش دوم نشست، گفتگو میان دکتر دادبه و حاضران برقرار شد و ایشان به چند پرسش حاضران، به تفصیل پاسخ گفت. وی خرد (عقل ایرانی) را سنتز عقل استدلالی (ارسطویی) و شهود دانست که اصل حکمت ایرانی و حکمت اشراقی است و گفت تزکیه و تهذیب اخلاقی، از آغاز و همراه با آموختن خرد، باید آموخته شود. نهادینه کردن اخلاق از پدر و مادر و آموزش دبستانی ریشه می‌پذیرد و متون درجه اول ادب فارسی را باید به نظام آموزشی بازگرداند. وی وجود دو هویت ایرانیِ پیش و پس از اسلام را رد کرد و گفته اقبال لاهوری، معمار تجدید فرهنگ اسلامی را شاهد آورد: «تمدن اسلامی کودکی را مانَد که از مادری سامی و پدری آریایی پدید آمده، در دامن مادر بزرگ شده و صلابت را از پدر و لطافت را از مادر آریایی به ارث برده‌است. آشکارا می‌گویم که اگر این رخ نداده بود، تمدن اسلامی ناقص می‌شد» وی در پاسخ به پرسش دکتر جعفری دهقی درباره کسی از اندیشمندان غربی که از حافظ بیشترین اثر را پذیرفته، از گوته شاعر و فیلسوف آلمانی نام برد. همچنین گفت حافظ بیشترین اثر را از فردوسی، خیام و سعدی گرفته است. در پایان و به درخواست دکتر جعفری دهقی برای توصیه‌ای به دانشجویان ایران‌شناسی؛ دکتر دادبه گفت در آغاز تدریس در بنیاد ایران‌شناسی، در پاسخ به پرسش بنیادین «ایران‌شناسی چیست؟»، ذهنش به‌سوی فلسفه می‌رفته‌؛ اما کم‌کم دریافته که معنی خاص ایران‌شناسی، ادبیات فارسی است که جلوه‌گاه همه مفاهیم ایران‌شناسی است و دانش ایران‌شناسی در پرتو آشنایی با آن به بار می‌نشیند و درِ ورودی آن هم سعدی است.